در این مقاله به بررسی درمان بیماری روانی در دوره های مختلف تاریخی می پردازیم.

دوران باستان درمان بیماری روانی

مردم دوران باستان بر این باور بودند که هر بیماری نشان دهنده نارضایتی خدایان است و مجازات گناهان و کارهای ناشایست است. از این رو به کسانی که دارای اختلالات روانی بودند بسته به رفتاری که بروز می دادند الهی یا اهریمنی گفته می شد. افراد الهی مورد پرستش و ستایش قرار می گرفتند و افراد اهریمنی مورد توهین و مجازات قرار می گرفتند و حتی گاهی در آتش سوزانده می شدند.

ارسطو تلاش کرد تا اختلالات روانی را به اختلالات جسمی مرتبط سازد و نظریه خود را مبنی بر کنترل میزان خون، آب و صفرای زرد و سیاه در بدن بر کنترل احساسات عنوان کرد. این چهار ماده با شوخ طبعی یا شادی، آرامش، عصبانیت و اندوه مطابقت داشتند. اعتقاد بر این است که عدم تعادل در طبع باعث اختلالات روانی می شود. بنابراین درمان برای بازگرداندن تعادل از طریق خونریزی، گرسنگی و پاکسازی صورت می گرفت. چنین درمانی تا قرن نوزدهم نیز ادامه داشت.

در اوایل دوران مسیحیت باورهای بدوی و خرافات غالب بودند.

همه بیماری ها را بار دیگر به گردن شیاطین انداخته می شدند و بیماران روانی را شیطانی در نظر می گرفتند. کشیش ها برای پاک کردن مبتلایان به ارواح شیطانی از روش جن گیری استفاده می کردند. آنها هنگامی که از درمان از طریق این روش ها ناکام ماندند، اقدامات شدیدتری مانند زندانی کردن در سیاه چال ها، شلاق و گرسنگی را به کار بردند.

در انگلیس و در دوران رنسانس افراد مبتلا به بیماری روانی بنا به شدت و نوع بیماری از هم جدا می شدند. کسانی که بی ضرر بودند مجاز به گشت و گذار در حومه روستا یا زندگی در جوامع روستایی بودند اما بیماران های خطرناک در زندان انداخته شده، به زنجیر کشیده شده و گرسنگی داده می شدند. در سال ۱۵۴۷ نخستین بیمارستان مخصوص بیماران روانی در اروپا با نام بیمارستان مریم مقدس راه اندازی شد. تا سال ۱۷۷۵ از بازدیدکنندگان این مؤسسه هزینه بابت مشاهده و تمسخر بیماران که به عنوان حیوان در نظر گرفته می شدند دریافت می شد.

چشم اندازهای تاریخی درمان بیماری روانی

دوره روشنگری و ایجاد نهادهای ذهنی

در دهه ی ۱۷۹۰، دوره روشنگری درباره افراد مبتلا به بیماری روانی آغاز شد. فیلیپ پینل[۱] در فرانسه و ویلیام توک[۲] در انگلستان مفهوم پناهگاه را به عنوان مأمن ارائه شد که بیماران روانی در مقابل مؤسساتی که مردم را به دلیل بیماری روانی شلاق، ضرب و شتم و گرسنگی می زدند محافظت می کرد. با این کار رفتار اخلاقی با بیماران روانی آغاز شد.

زیگموند فروید[۳] و درمان اختلالات روانی

دوره مطالعه ی علمی و درمان اختلالات روانی با زیگموند فروید و دیگران مانند امیل کراپلین[۴] و اوژن بلوئر[۵] آغاز شد. فروید جامعه را به چالش کشید تا انسان ها را به صورت عینی ببیند. او ذهن، اختلالات و معالجه ی بیماران را مورد مطالعه قرار داد. بسیاری دیگر از نظریه پردازان بر اساس کارهای پیشگامان نظیر فروید بنا شده اند. کراپلین شروع به طبقه بندی اختلالات روانی بر اساس علائم آنها کرد و بلوئر اصطلاح اسکیزوفرنی را ابداع نمود.

تکامل روانپزشکی

جهش بزرگ در درمان بیماری های روانی از حدود سال ۱۹۵۰ با تولید داروهای اعصاب و روان یا داروهایی که برای درمان بیماریهای روانی استفاده می شوند آغاز شد. کلرپرومازین (تورازین)، داروی ضد روان پریشی و لیتیوماولین داروهای تولید شده هستند. طی ۱۰ سال بعد داروهای ضد افسردگی مهار کننده ی مونوآمین اکسیداز، هالوپریدول (Haldol)، داروهای ضد روان پریشی، داروهای ضد افسردگی سه حلقه ای و عوامل ضد اضطراب به نام بنزودیازپین ها معرفی شدند. پس از آن مدت اقامت بیماران در بیمارستان کوتاه شد و بسیاری از افراد به سطح مطلوب روان بازگشته و راهی خانه شدند. سطح سر و صدا، هرج و مرج و خشونت نیز در محیط بیمارستان بسیار کاهش یافت.

پرستاری روان

در سال ۱۸۷۳ لیندا ریچاردز[۶] از بیمارستان زنان و کودکان در نیو انگلند در بوستون فارغ التحصیل شد. وی برای بهبود مراقبت های پرستاری در بیمارستان های روانپزشکی برنامه های آموزشی را در بیمارستان های روانی ایالینوی[۷] ترتیب داد. ریچاردز اولین پرستار روان آمریکایی نامیده می شود. وی معتقد بود که باید از بیماران روانی حداقل به اندازه بیماران جسمی مراقبت شود.

اولین آموزش پرستاران برای کار با افراد مبتلا به بیماری روانی در سال ۱۸۸۲ در بیمارستان مک لین[۸] در بلمونت ماساچوست صورت گرفت. این مراقبت ها در درجه اول حضوری و بر تغذیه و بهداشت متمرکز بود. پرستاران اصول پزشکی- جراحی را برای مراقبت از مراجعینی که دارای اختلالات روانپزشکی بودند تطبیق دادند و با آن ها با مدارا و مهربانی رفتار می کردند. نقش پرستاران روانپزشکی با تکامل ی درمان های سوماتیک برای درمان اختلالات روانی گسترش یافت. درمان هایی مانند شوک درمانی انسولین (۱۹۳۵)، جراحی روان پزشکی (۱۹۳۶) و شوک درمانی الکتریکی (۱۹۳۷) نیازمند پرستار ماهر بود. از این رو در سال ۱۹۱۳، دانشکده پرستاری جان هاپکینز اولین مرکز آموزشی ای لقب گرفت که دوره آموزشی پرستاری روانپزشکی را در برنامه درسی خود قرار داد.

هیلدگارد پپلاو[۹] و جون ملو[۱۰] دو نظریه پرداز پرستاری شیوه پرستاری روان را شکل دادند. پپلاو روابط بین فردی در پرستاری را در سال ۱۹۵۲ و تکنیک های بین فردی معیار پرستاری روان را در سال ۱۹۶۲ منتشر کرد. وی روابط درمانی پرستار و بیمار را با مراحل و وظایف آن توصیف کرد و درباره اضطراب مطالب زیادی نوشت. بُعد پایه های عملی امروز را شکل می دهد. ملو نیز در سال ۱۹۶۸ روشی را با تمرکز بر نیازها و نقاط قوت روانی اجتماعی بیمار توصیف کرد.

می توانید جهت مطالعه بیشتر درباره موضاعات مرتبط با این مقاله، مطالب زیر را مطالعه نمایید.
 درمان بیماری روانی

برای مشاهده متن کامل به نرم افزار آموزش جامع پرستاری مرهم مراجعه نمایید.


[۱]– Philippe Pinel

[۲]– William Tuke

[۳] Sigmund Freud

[۴]– Emil Kraepelin

[۵]– Eugen Bleuler

[۶]– Linda Richards

[۷]– Illinois

[۸]– McLean Hospital

[۹]– Hildegard Peplau

[۱۰]– June Mellow